سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه اینجا گفتگو عمومی با بحث های عمومی بود یک بحثی هست که مدت ها ذهنم را مشغول کرده
اولا اینکه من دامپزشک هستم اغلب ما دامپزشک ها بخاطر اینکه در رشته های پزشکی قبول نمیشدیم و بیشتر بنا بر نام دکترای دامپزشکی وارد این رشته شدیم
تقریبا میتونم بگم 100 درصد دامپزشکانی که من میشناسم به دنبال ازدواج با پزشکان و یا افراد در رشته های تاپ مثل فیزیو هستن بیشتر هم بخاطر اینکه یک دوره ای ارزو پزشک شدن داشتن و امروزه میخوان با یک پزشک ازدواج کنن و هم اینکه از نظر مالی اینده خودشون رو تامین کنند کلا اینگونه ازدواج ها بیشتر جنبه مادی دارن و مطمئنا کم نیستن افرادی که در این فروم با دامپزشکان ازدواج کردن چون من تمامی دوستان هم رشته ایم رو میشناسم چه دختر چه پسر حتی شده با پزشکانی که از لحاظ سطح خانواده و اخلاقی و ... از خودشان پایین تر بودن با هر زور و زحمتی ازدواج کردن
حتی اونایی هم با چندین مرتبه خواستگاری و تلاش و... نتونستن با پزشکان ازدواج کنن با دامپزشکان ازدواج میکنن که امتیاز خودشون رو در مطب زدن و اینده شغلی و درامد بالا ببرن
من خودم ته دلم دوس دارم با پزشکان ازدواج کنم بیشتر از نظر اینکه هم درامد بالاتری دارن هم اینکه بالاخره دکتر های واقعی هستن نه مثل ما دامپزشکان که فقط اسم دکتری رو داریم یدک میکشیم و قبولیمون در دانشگاه اسون و سادست و زیر نظر جهاد هستیم و با این ازدواج یجورایی با اسم پزشکی همسرمون سرپوشی بر روی اسم بد دامپزشکی میذاریم
سوال من از شما و مخصوصا کسانی که با دامپزشکان ازدواج کردن و کاملا هدف ازدواج مشخص بوده اینه که زندگی خوبی دارین و یا اینکه میتونین با همچین باوری که ازدواجتون بیشتر بر اساس منفعت طلبی بوده نه چیز دیگه ای کنار بیاین؟
من با چند تا دختر پزشکی از طریق شبکه های اجتماعی رابطه برقرار کردم الان یجوریم انگار نمیدونم باید چیکار کنم در حالیکه دوستانم رو میبینم که با بچه های پزشکی ازدواج کردن و بدون شک اگه منم الان ازدواج نکنم بعدها این فرصت از دستم میره چون تا اون وقت این دخترها وارد بازار کار شدن به واقعیت جایگاه اجتماعی خودشون و من پی میبرن ممکنه دیگه احساسی تصمیم نگیرن و با من ازدواج نکنن
ممنون میشم در این بحث شرکت کنین و جواب منو منطقی بدین
آپدیت سال 99
خب امروز 20 خرداد سال 99 هست و من بعد از حدود 20 ماه زندگی مشترک از همسرم جدا شدم
خلاصه بگم بزرگترین دلیل طلاق این بود که من دامپزشک بودم
همسر من شهرستانی بود به تهران اومد و تشکیل زندگی دادیم بعد مدتی درامدش از من خیلی بیشتر شد و خب در جمع های دوستانه ای قرار میگرفتیم که همه پزشک بودن و دائما منو مسخره میکردن
بعد مدتی بینمون نه تنها از لحاظ مالی و شخصیتی بلکه احساسی هم اختلاف شدیدی بوجود اومده بود خلاصه که فهمیدم دیگه به جای من احساساتشو با شخص دیگه ای که یک پزشک متخصص و از همکاراش بود شریک شده بود و یک روز هم درخواست طلاق کرد و حتی حاضر شد بخشی از داراییشو به من بده تا راحت طلاقش بدم خب منم چاره ای جز قبول کردن نداشتم
مدت کوتاهیه که از این داستان میگذره و منم الان با خانم پزشک دیگه ای که البته از دوستان قبلی همسرم هست در ارتباطم
منتها ازم خواسته که باهاش ازدواج نکنم و عاشقش نشم و رابطمون رو به کسی نگم چون دوس نداره بقیه بدونن که با یک دامپزشک در ارتباطه فقط میگه از نظرش من پسر جذاب و خوش هیکلی هستم و دوس داره بودن با من رو تجربه کنه
امروز اتفاقی این فروم رو دیدم و فکر کردم شاید بهتر باشه اپدیتش کنم
امیدوارم موفق باشید